میراکیلس لیدی باگ



سلام به همه کسایی که توی وب هستنمن دیدم که این داستان رو توی یک وب دیگه بنویسم بهترهپس قراره یک داستان دیگه بذارم به اسم♧من چه غلطی کردم♧این داستان غمگینه و از روی آهنگ آی لاو یو بیلی آیلیش الگو براداری کردمموفق باشید
خب سلام میخوام این داستان کوتاه رو براتون بنویسم 
امید وارم دوستش داشته باشید 
مصی جون خیلی ببخشید اگه درمورد میراکلس نیستش اگه مشکلی باهاش داشتی بهم بگو دیگه از این داستانا نمیزارم 
خب دوستان برای خوندنش برید ادامه 
از نظرم این داستان خیلی تاثیر گذاره

سلام به همه
من مهسا هستم
نویسنده جدید از مصی ممنونم که نویسندم کرد
خیلی خوشحالم که بلخره عصو این وب زیبا شدم
تازه میخوام فعالیتم رو شروع کنم و داستان بزارم
خوب از اول میگم به ترتیب:
من و تو:ماری توی این داستان لو میره که لیدی باگه و شت(همون کت^^)
میفهمه و حتی حاکماث و کت سعی میکنه ازش مراقبت کنه که کلی اتفاق رخ میده واسشون
ملکه یخی:(الساییه)
ماری یه دختر با قدرت یخه و یه روزی با پسری به اسم ادرین که اون هم
قدرت یخی داره البته با عصاش(جک) اشنا میشه و کلی اتفاق واسشون میفته.
نگهبان قلبم باش:
ماری یه پرنسسه که از قصر فرار میکنه و بر حسب اتفاق با ادرین اشنا میشه
و ادرین نمیدونه که اون پرنسس گمشده و ماری توسط دشمنا یده میشه.
فراری:
یکی بخاطر اینکه یه هدفی داره دنبال دختری میگرده تا اونو مال خودش کنه و بدستش بیاره
یکیو اجیر میکنه اما دختر عاشق یکی دیگه میشه و در این بین عاشق همین فرد اجیر شده هم
میشه و یک شب توی یه پارتی.
زندانی خون:
خوناشاما به مردم حمله میکنن اما هدفی دارن و هدف از اینکار نجات پادشاهشون هست
اما یکی از خوناشاما کاری که نباید بکنه رو میکنه.
اونعاشق یکی میشه.
فریاد های بی صدا:
مارینت از بچگی تنها بود و یتیم بود اما روزی توسط فردی به دنیایی دیگر میرود و
انجا کلی اتفاق بد برایش می افتد و کل اون سرزمین توسطش نفرین میشه
فقط واسه یه عشق دروغین و الکی اما یه روز پیشگو ها یه پیشگویی 
عجیبی میکنن.
همینا بودن من که به شخصه عاشق این اخریم
من همینا رو نوشتم و سعی میکنم دونه دونه اینا رو بزارم
خوب پس نطر بدین
تا امروز پارت اول یکیو میدم

سلامممم دوباره من اومدمممممممم‌

خب همینطور که گفتم داستان مال من نیست و تو یه کانال تو ایتا دیدمش جذابیتی که این داستان برای من داشت یکیش این بود که +۱۸ نبود .-. نگفتم ولی از داستانایی که +۱۸ داشته باشن زیاد خوشم نمیاد 
خب داشتم میگفتم. این داستان اصلش میراکلسی نیست و مال ایرانه داستان. یعنی شخصیت هایش هم ایرانی هستن ولی من چون می‌خوام میراکلسیش کنم یه سری تغییرات به وجود میاد تو داستان و شما شاهد یه مرینت (یا به قول بعضیا مارینتی) خواهید بود که فکر نکنم تا حالا دیده باشین این مرینتی که داستانش قراره گفته بشه یه مرینته مذهبیه!! در برابر یه آدرین که درست مخالف اونه 
 امیدوارم که از داستان خوشتون بیاد 


یادم رفت منبعشو بگم چقدر گیجم من 
منبع: @ghalbe_shishei
این آیدی کانالشه تو ایتا 

خب دیگه برین ادامه تا اولین پارتو ببینین

یادتون نره من حداقل ۵ تا ۱۰ تا نظر می‌خوام تا بدونم خوبه یا نه ؟؟؟


اینم از اوپنینگمی‌دونم غمگینه دیگه ببخشید  


خدا. 
تنها همدمم. 
تنها یاورم. 
بعد از پدرم که روزگار با نامردی تمام او را از من ربود. 
پناهم را از من گرفت. 
آغوش گرم همیشه بازش را گرفت. 
محرم اسرار شب های تیره و تارم را گرفت 
و مرا در منجالب تنهایی و دلتنگی قهرمان های کودکی ام انداخت 
به چه ازایی او را از من گرفتید
خوشبختی ؟
نه بی پدرم خوشبختی معنا ندارد 
خوشبختی یعنی قلب پدرت بتپد 
خوشبختی یعنی پشتوانه ای داشته باشی از کوه های البرز محکم تر 
خوشبختی یعنی دردانه دختر پدرت باشی 
من خوشبختی را میخواهم چکار تا وقتی پدرم کنارم نباشد؟؟؟
مگر بی پدر هم میتوان خوشبخت بود ??
لیکن مرگ تو ارزش نشانه شدن برای مردی که از پاکی و پاکدامنی فقط نامش را دارد و در منجالب 
گناه فرو رفته را نداشت 
به بزرگی خدایم که نداشت
پدرم وظیفه ای که بر دوشم گذاشتی بسیار سخت است 
نشانه بودن آن هم در جاده ی تاریک و پر وهم و خیال عشق 
با مردی که به همراه بودنش شک دارم،سخت است 
لیکن نشانه میشوم و راه میگشایم برای مردی که دوستش دارم و با تمام پاکدامنی های ناپاکش 
دوستش دارم و دوستم دارد 
من خوشبختم اما 
خوشبختی را در کنار مرد زندگی و پدرم میخواهم
مرد زندگیم سعی در پر کردن جایت دارد 
اما
پدر خوبم تا ابد جایت در کنار خوشبختی ما خالی است
به نام خدا.
یکی همیشه هست که عاشق منه.



بچه ها این وب خیلی مضخرف شده نویستده ها فعال نیستن بعضی ها هم میان و نام کاربری و اسم میدن و میرن
یا وبو حذف میکنم یا شعبه دوم وب میزنم و توی اون همه کار میکنم
تصمیم با کاربرا و نویسنده هاست
تا اخر هفته باید نظرتونو بگین
تا اون موقعذ من یهخ وب زدم که بعد حذف این وب اونجا فعالیت های من و کاربرایی که میخوان نویسنده بشن شروع میشه و نویسنده هایی که میخوانتوی اون وب عضو بشن زیر این پست بگن


سلوممممممم
بچه میخوام یه موضوعی رو بگم
فعلا تا یه مدت داخل وب خودم و وبای دیگه که عضوم
فعالیت رمان ندارم!
میخوام یه مدت از میراکیلس بیام بیرون!
فقط میخوام رمان بنویسم! از میراکیلس نه!
یه وب هم دارم:)
خومشحال میشم سر بزنین از همین امشب
فعالیتم شروع میشه:)
من با همون دونظر هم رمان میزارم:)
بشرطی که انتقاد هم کنین:)
کجاش بد بود خوب بود و.:)
اینم اردسش توی لینکدونی هم هست:)
http://roman-world.mihanblog.com/
برای ورود بکلیک^_~
یادتون نره چی گفتم.
با دونظرم کارم راه میفته:)
لطفا نظر بدین:)

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

فقط برای دانستن!!! schengennews دانلود گلچین جدیدتربن ها و بهترین ها 856680 مشاور و مدرس بازاریابی فروش و برند- مشاوره مدیریت-مدرس مذاکره CRM هسته مشاوره ناحیه 2 کرمانشاه پژوهش سرای بوعلی سینای گلپایگان Nastaran nevis وبلاگ عسل مهربان مطالب اینترنتی